راز دل غمین فاطمه (س) "شما ای مردم بر پرتگاه آتش بودید و از فرط ذلت نزد دیگران، همچون جرعه آبی در دست تشنه کامی یا لقمهای در دست گرسنهای و یا چون آتشی که شخص مستعجلی از آن برگیرد. شما لگدکوب و پایمال بودید و از آب متعفن با سرگین شتر می آشامیدید و از برگهای خاکمال و علف بیابان میخوردید. ذلیل بودید و زبون می زیستید و هر آن مضطرب بودید که مبادا از این سوی یا آن سوی به شما هجوم آورند و به اسارتتان ببرند. شما این بودید تا خداوند به دست محمد (ص) با همه آنچه بر او گذشت رهایتان کرد. چه سختیها که نکشید و چه شکنجهها که ندید. هرگاه شاخی از شاخهای شیطان و گردنکشی از یارانش سر بر میداشت و فتنهای از مشرکان به خونخواری دهان میگشود، او برادرش علی (ع) را در کام آتش رقصان آن و در گلوگاه خطر میافکند و او نیز، تا مغز دشمن را نمی کوفت و آتش سرکش فتنه را به آب شمشیرش خاموش نمیکرد، آرام نمیگرفت. در همه این مدت، علی (ع) در راه خدا سختی می کشید و به آب و آتش می زد. در کار خدا از جان مایه می گذارد و همواره به رسول خدا (ص) نزدیک بود. در میان دوستان و سربازان خدا وقف راه خدا بود و مدام خود را به مشقت میانداخت. در دریای رنج فرو می رفت و هرگز در راه خدا به ملامت مردم وقعی نمی نهاد و به ستوه نمی آمد. ولی شما چه؟ در تمام آن روزها، در رفاه و عیش بودید، خوش می گذراندید و زندگی می کردید و بی درد بودید. هرگاه درگیری و نبرد پیش می آمد، خود را کنار می کشیدید و ما را تنها می گذاردید و از جنگ می گریختید. ...به کجا می روید؟ چه می کنید؟ هنوز پیکر پیامبر (ص) تازه است؛ آیا می گویید که محمد مرد و همه چیز تمام شد؟ هرگز! ...هان میبینم که اینک باز زمینگیر شدهاید و دل به تن آسایی و راحت طلبی و دنیا خواهی دادهاید و قصد همیشه ماندن در دنیا کردهاید و کسی را که به قبض و بسط کار حکومت سزاوارتر است، دور راندهاید و با راحتی و عیاشی، خلوت کردهاید. ... بدانید اگر همه شما هم کافر شوید و به حق پشت کنید، خداوند همچنان ستوده است و احتیاجی به شمایان ندارد. و بدانید آنچه را که اینک گفتم؛ گفتم، در حالی که میدانستم هرگز یاوری نخواهید کرد. ولی آنچه گفتم راز دل غمین من بود که در سینه جمع شده و دود حزن و اندوه من بود که در دل خستهام متراکم شده و آه آتش افروزی که از سینه دردمند من شعله کشیده؛ تنها خواستم با شما حجت را تمام کرده باشم." از سخنرانی تاریخی حضرت فاطمه زهرا (س) در مسجدالنبی، ده روز پس از رحلت پدر